Tuesday 6 December 2016

روان‌رنجوری؛ رنج ناپیدای سرطان


  مطلبی که برای برنامه‌ی ۳۷ درجه بی‌بی‌سی فارسی نوشته‌ام و در صفحه‌ی این برنامه منتشر شده است



همه ما در طول زندگی با چالش‌های کوچک و بزرگ بسیاری مواجه می‌شویم. مواجهه با بیماری‌های سخت و از جمله‌ی آن‌ها سرطان یکی از دشوارترین آنهاست. وقتی صحبت از سرطان می‌شود چه تصویری که در ذهنتان شکل می‌گیرد؟ احتمالا به شکلی طبیعی مشکلات جسمی و درمان آنها از جمله‌ی این تصاویرند٬اما مشکلات روان حاصل از آن چطور؟ اصلا چقدر به نظرتان مهم و جدی می‌آیند؟ 
تصور کنید برای یک مشکل ظاهرا ساده به نزد پزشکتان رفته‌اید و او بعد از دیدن نتایج آزمایشاتتان چشم در چشمتان می‌کند و با چهره‌ای خونسرد می‌گوید دچار سرطان شده‌اید. در چنین موقعیتی چه افکار و احساساتی در ذهنتان شکل می‌گیرد؟ بسیاری از افراد شدیدا ناراحت٬عصبی یا شوکه می‌شوند٬برخی احساس خشم می‌کنند٬گروهی احساس گناه یا تنهایی و… هیچ نسخه‌ی واحد و مشخصی برای واکنش افراد در چنین وضعیتی وجود ندارد و پاسخ هر کس خاص خود اوست. اما یک چیز روشن است: مواجهه با این احساسات سخت و ناخوشایند نه برای خود آن فرد راحت است و نه برای خانواده و اطرافیانش. ممکن است برخی از این احساسات به مرور زمان کم یا ناپدید بشوند و برخی دیگر تا مدت‌ها٬حتا بعد از بهبودی فرد با او باقی بمانند و آثار خودشان را بر روان او بر جای بگذارند. 
پیچیدگی‌های زیستی بیماری سرطان و درمان آن از یک سو و بار سنگین تحمل روند پیش‌رونده‌ی آن از سوی دیگر فشار روانی فوق‌العاده‌ای را بر فرد وارد می‌کند. این فشار روانی شدید نه صرفا در دوران درمان که در زمان دریافت تشخیص این بیماری و خصوصا در ابتدای آن وجود دارد. مهم‌ترین افکار و ترس‌های افرادی که با تشخیص سرطان مواجهه شده‌اند چیست؟ بطور خلاصه: 
  • نمی‌خواهم آزادی و استقلال زندگی‌ام را از دست بدم و وابسته کسی یا چیزی باشم. 
  • نمی‌خواهم خانواده یا دوستانم با من به شکلی متفاوت یا ترحم‌برانگیز رفتار کنند. 
  • نمی‌دانم از لحاظ مالی چطور از پس هزینه‌های درمانم بر می‌آیم. 
  • ممکن است نتوانم پیشرفت‌های حرفه‌ای مورد نظرم را بدست آورم یا بدتر از آن حتا شغلم را از دست بدهم. 
  • ممکن است لازم باشد تغییرات بزرگی رو در سبک و شیوه‌ی زندگی‌ام ایجاد کنم. 
  • ممکن است بمیرم. 

واقعیت اینجاست که اینها نگرانی‌هایی بسیار بجا و واقعی برای فرد دچار سرطان و یا نزدیکانش هستند. طبیعی است که فرد نگران و ناراحت باشد. اما در برابر این وضعیت باید به او کمک کرد٬چرا که عدم پاسخگویی به این هیجانات منفی باعث بروز مشکلات جدی‌تر روانی خواهد شد و مواجهه با سرطان را هم تحت تاثیر منفی خود قرار خواهد داد. صحبت درباره‌ی این افکار و احساسات و به اشتراک گذاشتن آنها به فرد کمک خواهد کرد تا بتواند وضعیت روانی‌اش را بهتر کنترل کند و در ادامه با روحیه‌ی بیشتری روند درمان سرطانش را ادامه بدهد. 


مهم‌ترین مشکل روان در بیماران دچار سرطان٬اضطراب است. برخلاف افسردگی که ریشه‌های آن را در آنچه قبلا اتفاق افتاده می‌توان جستجو کرد٬اضطراب مبتنی بر حوادث آینده‌ست؛ مثلا نتیجه‌ی آزمایش بعدی یا اثربخش بودن درمان. نکته‌ی کلیدی در درمان این مشکل هم توجه نکردن به چیزهایی‌ست که از کنترل فرد خارج است. اما افسردگی از دیگر مشکلات شایع روان در این افراد است. بر اساس نتایج یک بررسی که در نشریه‌ی معتبر لانست منتشر شده٬بروز افسردگی شدید در افراد دچار سرطان بسیار شایع‌تر از سایرین است (شش برابر افراد عادی) اما با این وجود از هر چهار فرد مبتلا به سرطان که دچار افسردگیند سه نفر آنها خدمات درمانی لازم برای بهبود مشکلات روانشان را دریافت نمی‌کنند. مهم‌ترین دلیل این مساله آنست که در چنین وضعیتی تمام توجهات معطوف به مشکلات و علایم جسمی است و نه روانی. اغلب افراد به اشتباه تصور می‌کنند که بروز افسردگی شدید یک واکنش طبیعی و گذرا به سرطان است اما این واقعا مشکلی ناچیز یا موقتی نیست. بسیاری نمی‌دانند که مشکلات خواب٬اشتهای کم٬پایین بودن انرژی و اندوه شدید فرد و… ممکن است اساسا در نتیجه‌ی بروز بیماری افسردگی شدید باشد که همراه با سرطان عارض شده و مشکلات را مضاعف کرده است. تلاش برای بهبود افسردگی شدید در این بیماران منجر به ارتقای کیفیت زندگی‌شان و مواجهه بهتر با سرطان می‌شود٬صرف نظر از اینکه شدت سرطان آن‌ها چقدر باشد. نتایج یک پژوهش نشان داد مصرف همزمان داروهای ضدافسردگی و حضور در جلسات روان‌درمانی در یک دوره‌ی ۶ ماهه باعث شد شدت افسردگی در ۶۰ درصد از ۵۰۰ بیمار دچار سرطان به نصف کاهش یابد. اما آیا بدون دریافت درمان‌های این‌چنینی امکان بهبود خودبه‌خودی افسردگی در این بیماران وجود دارد؟ همان بررسی نشان می‌دهد در طی ۶ ماه تنها در ۱۷ درصد از بیمارانی که خدمات درمانی لازم را دریافت نکرده بودند افسردگی کاهش یافت. اما اهمیت این مساله در چیست؟ بهبود مشکلات روان منجر به تقویت روحیه‌ی بیمار می‌شود و نیاز به گفتن نیست که حفظ روحیه‌ی مناسب تا چه حد در مبارزه با یک بیماری سخت به مانند سرطان و نهایتا شکست آن لازم و حیاتی است. ضمن اینکه بر اطرافیان فرد بیمار هم تاثیر مثبت فوق‌العاده‌ای دارد.از دیگر مشکلات رایج می‌توان به خستگی اشاره کرد. طبق بررسی انجمن سرطان آمریکا حداقل نیمی از بیماران دچار سرطان با مشکل خستگی مفرط دست و پنجه نرم می‌کنند. با این حال ذکر این نکته لازم است که این فقدان انرژی ممکن است بخاطر افسردگی باشد و در واقع خستگی یکی از علایم تشخیص اختلال افسردگی هم است. برای مقابله با این مشکل راهکارهای مختلفی ارایه شده٬از جمله: استراحت زیاد٬برنامه ورزشی روزانه به مدت ۲۰-۳۰ دقیقه٬مصرف کافی مایعات و… در صورت تشخیص افسردگی لازم است حتما داروهای ضدافسردگی طبق تجویز روانپزشک مصرف بشود. 


اما سلامت روان افراد دچار سرطان حتا پس از غلبه بر این بیماری هم نیازمند توجهی خاص است. غلبه بر این بیماری سخت برای بیمار و اطرافیانش اتفاق فوق‌العاده خوب و خوشایندی‌ست اما این نکته اغلب فراموش می‌شود که برای بسیاری از افراد نجات‌یافته این بهبودی جسمانی ممکن است هزینه‌های روانی دامنه‌داری را به همراه داشته باشد. به طور مثال ممکن است یک آزمایش خون مشکوک٬درخواست انجام یک ماموگرافی از سوی پزشک یا… می‌تواند برای آنها به مانند بیداری یک کابوس پایان‌یافته باشد. حدود ۱۹ درصد از افراد بزرگسالی که از سرطان نجات یافته‌اند داروهای ضدافسردگی و ضداضطراب یا هر دوی آنها را مصرف می‌کنند و این رقم در سایرین حدود ۱۰ درصد است. مهم‌ترین چالش‌های روانی افراد بهبودیافته از سرطان را به طور کلی می‌توان در سه دسته تقسیم‌بندی کرد: 

۱. سندروم داموکِلس: که اشاره به یکی از افسانه‌های اساطیری یونان دارد و منظور از آن احساس حضور نوعی خطر دائمی و تهدیدی مداوم است؛ به این معنا که فرد ممکن است حضور شبح سرطان در زندگیش را حتا پس از بهبودیش نیز حس کند. در برخی موارد این چنان شدید است که فرد گویی از لحاظ عاطفی و روانی فلج می‌شود و به طوری که شاید به راحتی قادر به تصمیم‌گیری درباره شغل٬ازدواج یا… نباشد. 
۲. ترس از بازگشت: فرد ممکن است با دردی مختصر یا حتا دیدن و شنیدن چیزی که مرتبط با دوره‌ی درمانش باشد دچار ترس و اضطراب شدید بشود و این وضع او را از لحاظ روانی به مانند دوران درمانش و به همان اندازه رنجور و شکننده کند در حالی که مدت‌ها از بهبودی‌اش گذشته است. 
۳. گناه زنده ماندن: سوالی که بسیاری در ابتدای دریافت تشخیص سرطان ممکن است بپرسند این است: چرا من؟ اما پس از گذراندن دوره درمان و در انتها٬برخی از نجات‌یافتگان ممکن است با وجود خوشحالی از بهبودی‌شان به خاطر زنده ماندنشان و دست دادن کسانی با مشکل مشابه (که شاید در طول دوره‌ی درمان آنها را دیده و باهم آشنا شده‌ بودند) دچار نوعی حس گناه بشوند و از خود بپرسند: چرا من نه؟ 
وجود چنین مشکلاتی نشان دهنده‌ی آن است که این افراد پس از بهبودی به جز آزمایشات جسمی مستمر نیازمند بررسی‌ها و مراقبت‌های مستمر روانی نیز هستند. 


اغلب افراد نمی‌دانند یا از یاد می‌برند که سرطان تنها جسم فرد را درگیر نمی‌کند٬بلکه روان او را نیز به شدت درگیر می‌کند و مشکلات حاصل در صورت عدم توجه و رسیدگی ضروری به آنها می‌تواند در روند درمان سرطان مانعی جدی ایجاد کرده و هم‌زمان کیفیات زندگی فرد و حتا اطرافیانش را تحت تاثیر منفی خود قرار دهند. از این رو در صورت مواجه شدن با تشخیص سرطان لازم است تا نه فقط و صرفا درمانی جسم بلکه درمان روان بیمار مورد توجه قرار بگیرد. احساساتی نظیر اندوه٬عصبانیت٬اضطراب و… در بیمارانی که با تشخیص سرطان مواجه شده‌اند کاملا طبیعی است با این حال در بسیاری موارد تشخیص اینکه مشکلات روان فرد از حد طبیعی‌اش خارج و تبدیل به یک بیماری روان شده در ابتدای دریافت تشخیص سرطان از دید پزشکان و متخصصین به دور می‌ماند. یک دلیل این مساله آن است که تقریبا تمام هم و غم پزشکان معالج معطوف به درمان مشکلات جسمی حاصل از سرطان است و به مشکلات روان چندان اهمیتی داده نمی‌شود و از کانون توجهات به دور می‌ماند. 
مطالعات نشان داده اقدام به خودکشی و مشکلات قلبی ناشی از استرس زیاد در ابتدای تشخیص سرطان بسیار بالاست و این در انواع سرطان با شدت‌های مختلف و هر سن و کشوری دیده می‌شود. در یک مطالعه بزرگ در سوئد که در یک بازه زمانی ۲۰ ساله بر روی ۳۰۴ هزار بیمار مبتلا به سرطان و سه میلیون بیمار بهبودیافته از سرطان صورت گرفت مشخص شد بروز انواع مشکلات روان (افسردگی٬اختلال اضطرابی٬اعتیاد و…) از ۱۰ ماه پیش از دریافت تشخیص رسمی سرطان شروع به افزایش کرد و در هفته‌ی اول پس از تشخیص آن به اوج خود رسید٬پس از شروع دوره درمان کاهش یافت اما در ۱۰ سال بعد همچنان در سطحی بالا باقی ماند. همین‌طور مصرف داروهای روان‌پزشکی یک ماه قبل از دریافت تشخیص سرطان افزایش یافت و سه ماه بعد از آن به حداکثر خود رسید. در نهایت این پژوهش به روشنی نشان می‌دهد خطر بروز انواع مشکلات روان در بیماران دچار سرطان از یک سال پیش از تشخیص رسمی بیماری بالاست و این وضعیت ممکن است تا سالها ادامه یابد و از همین رو ضروریست در کنار درمان مشکل اصلی٬به درمان‌ها و حمایت‌های مرتبط با مشکلات روان توجه جدی بشود است که فرد به شکلی طبیعی از وضعیت خطیرش غمگین٬عصبانی٬مضطرب و… است اما این دلیل بر آن نیست که فکر کنیم دیگر “هیچ کاری برای بهبود مشکلات روانش نمی‌توان کرد” و در نتیجه او را با کوهی از احساسات و هیجانات ناخوشایند و رنج حاصل از آن به حال خود تنها بگذاریم. اتفاقا و دقیقا در همین زمان است که او نیاز دارد درباره‌ی آن احساسات و هیجانات صحبت کند و آنها را به اشتراک بگذارد و درمان‌های لازم برای بهبود روانش را در کنار درمان‌های جسمی دریافت نماید. روشن است که درمان مشکلات جسمی حاصل از سرطان در اولویت اول قرار دارد اما صحبت بر سر این است که “باید” به مشکلات روان این بیماران هم توجه کافی را مبذول داشت و آنها را ناچیز نپنداشت و بی‌توجه از کنارشان عبور نکرد. 


پ.ن. نقاشی اثر  "بارونس نینا اُکرهییلِم" است

No comments:

Post a Comment