گفت: به دنبال چه بوده ای؟
گفتم: گوهرِ جان٬ در قالب تن عیان شود
گفت: دردی را هم دوا می کند؟
گفتم: الفبای دردشناسی آدمی است
گفت: چگونه دردی؟
گفتم: رنج هستی٬ ریشه ی دردهای آدمی
از زمانی که به یاد دارم این سوال همواره با من بوده که چگونه میشود کار جسم و جان را فهمید و دردهایش را مداوا کرد. اینکه اگر جسم و جان را پیوندی محکم است پس این جدایی ها و تضادها بهر چیست؟ می گفتند که جسم و جان جدایند و هر کدام کار خودشان را می کنند. زندگی را هم باید به دو قسمت کرد٬ بخشی را به احتیاجات تن اختصاص داد و بخشی دیگر را به نیازهای روحی و معنوی. این دوگانگی و جدایی جسم و جان٬ یعنی تقسیم زندگی به دو شق رنج آور بود. در پی جهانی یکپارچه بودم که جزیی از آن با جزیی دیگر بیگانه نباشد. در پی جایی و تلاشی برای پیوند زدن تکه های از هم جدا و غریب زندگی بوده ام؛ و قرار دادن آنها در یک راستا تا شاید از درون آنها معنا و دلیلی برای زیستن پیدا شود
در اندیشه ی بیان افکار و دغدغه هایی بوده ام که قدمتشان به کنجکاوی های دوران کودکیم می رسد. ناگهان جرقه ای به ذهنم خورد و تصمیم گرفتم بخش هایی از صحبت های استاد گرانقدر دکتر نجل رحیم٬ جراح مغز و اعصاب٬ را برای شروع صحبتم ذکر کنم آنهم به یک دلیل ساده: او مردیست که بهانه های شخصیش برای قدم گذاشتن در مسیر فراگیری علوم مغز و ذهن٬ وجه اشتراک عمیق و مشابهی با بهانه های شخصی من برای این فراگیری این دانش و تغییر مسیر زندگیم داشته
انسان همواره در جست و جوی معنایی برای هستی خود و از کجا آمدن و به کجا رفتنش بوده٬ در اندیشه یافتن دلیلی برای زیستن خود در جهانی غریب و شگفت و بعبارتی در جست و جوی درکی بهتر و درست تر از ماهیت وجودی خود. از همان ابتدا و همواره٬ نیرویی عظیم در اعماق فکر و آگاهی انسان او را با شوق و شوری بی بدیل و پایان ناپذیر برای یافتن تصویری واحد از پازل چند پاره و بسیار ناتمام هستیِ خود فرا می خوانده و رهنمون بوده است. تمامی ماجرا را می توان در این رباعی معروف خیام٬ خلاصه کرد
مائیم که اصل و شادی و غمیم
سرمایه دادیم و نهاد ستمیم
پستیم و بلندیم و کمالیم و کمیم
آیینه زنگ خورده و جام جمیم
مایی که خیام از آن صحبت می کند و آن را اصل و اساس تمام زندگی و نیز محور تمام جنبه های
مختلف و آشنای جهان ما می داند٬ همان است که باید شناخت. برای شناختن این ما باید خودمان را بشناسیم٬ برای شناسایی خود باید جسممان را شناخت و در نهایت برای این مهم باید منحصر به فردترین و پیچیده ترین نهاد فکر و روان و شناخت را بهتر بشناسیم؛ مغز
در این تلاش مستمر و فراگیر برای یافتن راهی که هدفش نزدیکی و پیوند جسم و جان و مغز و روان بوده٬ آرام آرام ضربانهای دانشی نوین در قلب تپنده ی علم شروع به تپیدن کرد و در نهایت علوم اعصاب شناختی و یا بعبارت دیگر و مصطلح آن نوروساینس از دل مجموعه ای از علوم مختلف پا به عرصه وجود گذاشت و با گام هایی آهسته اما محکم و مطمئن حرکت پیشروی خود را آغاز کرد. علمی که هدف غایی آن نه صرفا کاستن و نهایتا ریشه کن کردن درد و رنج بسیاری از انسانها٬ که درک درست ماهیت وجودی انسان در ابعاد مختلف و در نهایت بخشیدن هویتی یکپارچه به زندگی او و معنا بخشیدن به موقعیت یگانه اش در مختصات این جهان فانیست
برای مدتی بس طولانی در فکر به راه انداختن این وبلاگ بودم. جایی که در آن بتوانم به راحتی مسایل اساسی و کلیدی این علم و نیز آخرین دستاوردها و جدیدترین یافته ها پیرامون موضوعات متفاوت و متنوع مربوط به مغز و ذهن که دارای جنبه ها و خصوصیات فراگیری هستند را با زبانی ساده و تا سر حد امکان غیرتخصصی برای تعداد بیشتری از افراد با هر پیش زمینه تخصصی و علمی که دارند بیان نمایم٬ تا شاید از طریق به اشتراک گذاشتن این مطالب به آنها در شناخت بهتر خود و جهانی که در آن بسر می برند و ساختن محیطی انسانی تر٬ کمک کوچکی کرده باشم
امیدوارم که تلاش من مورد قبول دوستان واقع شود و بسیار سپاس گزار خواهم بود اگر نظرات و
پیشنهادات خود را با من در میان بگذارید
Good job buddy
ReplyDeleteI m so proud of you
Can not wait to see more posting of you here
Love ya
Jadoogar 2013
Fantastic job Nima joon....
ReplyDeleteCannot wait to read more from you ...
aali bood , hamoonjor ke entezar miraft
keep up the good work :*
Shirin
I'm so proud of you bud. Keep up the good job!
ReplyDeleteAmir Rastboud
منتظریم
ReplyDeletelooking forward to seeing more of your posts in future. Congrats and good job!
ReplyDeleteآقا نیما خیلی ممنون برای کاری که میخاهی انجام بدی، من خیلی به این مسایل علاقه دارم ، شرمندم که کامنت انگلیش نزاشتم آخه فقط فارسی بلدم
ReplyDeletekhoshhalam ke in kar ro shoroo kardi, peygire matalebe webloget hastam, movafagh bashi
ReplyDelete