Thursday, 6 April 2017

از مومیایی‌های بی‌مغز تا اولین بانک مغز تهران

مطلبی که درباره‌ی اولین بانک مغز ایران در تهران نوشتم و در روزنامه شرق در تاریخ ۱۷ فروردین ۱۳۹۶ منتشر شده است؛ همین‌طور در پایان می‌توانید مطلبی در همین زمینه از استاد عزیزم دکتر عبدالرحمن نجل‌رحیم را مطالعه نمایید






مغز انسان جایگاه شکلگیری افکار، عواطف، حافظه، منطق، باورهای آدمی و ... است. با این حال هزاران سال طول کشید تا این واقعیت به ظاهر سادهامروزی، درک و پذیرفته شود. فرهنگهای اولیه بشری دربارهچگونگی کارکرد جسم و ذهن نظرات متفاوتی داشتند و افسانههای زیادی در این باره شکل گرفت. حدود دو هزار و سیصد سال پیش، «ارسطو» فیلسوف یونانی بر این باور بود که جایگاه تفکر و هوش در قلب انسان است، نه در مغزش. مصریهای باستان هم اگرچه از این موضوع اطلاع داشتند که مغز در کنترل بدن و فعالیتهای جسمانی ما نقش دارد، اما با این حال آنها هم به مانند «ارسطو» تصور میکردند که قلب ارزشمندترین عضو بدن و جایگاه اصلی جوهرهوجودی هر فرد است و برای مغز چنین ارزشی قائل نبودند. از همین رو آنها اغلب هنگام مومیایی کردن مردگان خود، قلب را در جسد باقی میگذاشتند (چرا که به باورشان این مهمترین عضو بدن آدمی٬ جایگاه روح و محل ثبت اعمال او در طول زندگی‌اش بود) اما مغز را به کمک وسیلهای چنگک‌مانند از سوراخی در کف جمجمه بیرون آورده و به سادگی دور میانداختند. از نظر آنها مغز اصولا اهمیت چندانی نداشت، خصوصا در زندگی پس از مرگ. در حقیقت نادیده گرفتن مغز در بین مصریان باستان چنان بود که آنها برای نامیدن مغز حتي کلمهای واحد هم نداشتند! با این حال و پس از گذشت قرنها، رفتهرفته مشخص شد که مغز مرکز فرماندهی کل بدن است و بسیاری از بیماریهای جسم و روان ناشی از مشکلات ساختاری یا عملکری مغز است. با وجود پیشرفت‌‌های خیرهکننده‌ی چند دهه‌ی اخیر در ابداع روشهایی نوین برای بررسی مغز انسان کماکان یکی از بهترین روشها برای بررسی بهتر ساختار و عملکرد آن و همینطور پی بردن به ریشههای بسیاری از بیماریهای اعصاب و روان بررسی مستقیم مغز است و همین موضوع دلیل اصلی شکلگیری «بانک مغز» بوده است. اما بانک مغز چیست؟ همه ما میدانیم بانک چه جور جایی است و کارش چیست، بارها و بارها به آنجا رفتهایم و کمتر کسی است که بتواند منکر نقش و اهمیت آن در زندگی ما باشد. بانکها کارشان انجام امورات مالی و پولی است، اما بانک مغز کاری با پول و مسایل اقتصادی ندارد و سر و کارش تنها با مغز ماست. این بانک جایی برای نگه‌داری مغزهایی است که پس از مرگ افراد به آنجا اهدا شده است، چه با رضایت خودشان (پیش از مرگ) چه با رضایت خانوادهشان (پس از مرگ). همانگونه که بانکها محل نگهداری سرمایه‌های مالی ما هستند، بانک مغز هم محل نگه‌داری اصلیترین سرمایهانسانی ماست، چیزی که از ما آن‌چه را که هستیم ساخته و تمام آن‌چه که هویت انسانی ما را شکل داده در خود دارد؛ یعنی مغز ما


در بانک مغز: كاش اين همه مغز  را  زبان سخن بود
بزرگ‌ترین بانک مغز جهان در دانشگاه هاروارد است که درحال‌حاضر محل نگهداری حدود سه‌ هزار مغز اهدایی‌ است. در بریتانیا ۱۰ بانک مغز وجود دارد که تماما زیر نظر شورای تحقیقات پزشکی (مهم‌ترین مرجع مسئول انجام تحقیقات در حوزه پزشکی و سلامت) قرار دارند. این مراکز مجموعا مسئول نگهداری از ۱۴هزار مغز اهدایی هستند و هر سال ده‌ها‌هزار نمونه‌ تحقیقاتی از بافت مغز را تهیه کرده و (به‌رایگان) در اختیار پژوهشگران این کشور و همین‌طور محققان دیگر در سرتاسر جهان قرار می‌دهند. به یاد دارم وقتی برای اولین بار وارد بانک مغز بریتانیا در بیمارستان مادزلی لندن شدم احساسم مانند احساس کسی بود که به سرزمینی عجیب و ناشناخته قدم گذاشته است. واقعیت این بود که حیران و شگفت‌زده در میان انبوهی از مغزهای انسانی با موجی از افکار و احساسات و پرسش‌های متفاوت غرق شده بودم. مبهوت و هیجان‌زده حتی نمی‌دانستم اساسا چه احساس و فکری ‌باید داشته باشم. در راهروهایی تنگ و تودرتو با نوری کم، پر از قفسه‌هایی که با ضابطه‌ی خاصی دقیقا شماره‌گذاری شده بودند قدم می‌زدم و توضیحات مسئول آن قسمت را می‌شنیدم. حس غریبی بود و کنجکاوی‌ام هر لحظه بیشتر می‌شد. در بانک مغز بریتانیا صدها مغز با دقت، نظارت و احترام بسیار نگه‌داری می‌شوند. در بدو ورود، تاریخچه‌ی افتتاح این مرکز گفته شد و اینکه اساسا اهمیت وجود چنین مرکزی چیست، ‌روال کار در آنجا چگونه است و... و نحوه‌ی برش‌زدن مغز و کلیات و جزئیات آن شرح داده شد و در نهایت هم چند پرونده (که شرح حال وضعیت پزشکی برخی افراد درگذشته بود)، همراه با مغز اهدایی آنها را در اختیارمان گذاشتند تا بتوانیم به شیوه‌ای علمی و با استفاده از آموخته‌های قبلی‌مان درباره‌ی مغز و بیماری‌هایی مانند آلزایمر، اسکیزوفرنی، اُتیسم و... آنچه را که می‌دیدیم، از نزدیک تحلیل کنیم و تا حدودی پرده از راز آن مغز و دلایل زیستی-‌عصبی آن بیماری‌ها و مشکلات فرد برداریم. هرچند در ابتدا و ناخودآگاه در میان انبوهی از مغزهای انسانی به یاد شعر معروف «شاملو» زیر لب زمزمه می‌کردم «کاش این همه مغز را زبان سخن بود» متوجه شدم اتفاقا در اینجا آنها را زبان سخن است و برای درک ناگفته‌هایشان باید بر زبان علم مغزکاوی مسلط بود. درنهایت کاملا برای همگی ما روشن شد این مغزها در شناخت بهتر بیماری‌های مختلف، به متخصصان علوم‌ اعصاب می‌توانند چه کمک ارزنده‌ای بکنند. در شرایط عادی برای کسی مشخص نبود کدام مغز متعلق به چه کسی بوده و او چطور درگذشته است اما اینکه آن فرد عظیم‌ترین سرمایه‌ زندگانی‌اش یعنی «مغز» خود را به ما اهدا کرده تا ما را در کشف رازهای مغز و بیماری‌های مختلف و درنهایت کمک به هم‌نوعانش یاری کند، حسی فوق‌العاده انسانی و احترام‌برانگیز را در آدمی برمی‌انگیخت و این توشه‌‌ نهایی من از این تجربه‌‌‌ی منحصربه‌فرد بود. پیش از این، فرم اهدای عضو را پر کرده بودم اما همان روز تصمیم گرفتم تا فرم‌های مخصوص به اهدای مغز پس از مرگ را هم پر کنم و پس از آن حس آرامش‌بخش و مطبوع کسی را داشتم که از به‌امانت‌گذاشتن بزرگ‌ترین سرمایه‌اش در بهترین بانک موجود، مطمئن شده است



درباره‌ اهمیت بانک مغز
اما دلیل و اهمیت وجود چنین مرکزی چیست و در یک بانک مغز دقیقا چه کاری انجام می‌شود؟ بدون هیچ شک و تردیدی نقش این مغزهای اهدایی در کمک به پیشرفت علوم مغزکاوی و اکتشافات جدید مرتبط با آن، بی‌بدیل بوده است. بخش عمده‌ای از دانش امروزی ما درباره‌ بیماری‌های مختلف مغز و سیستم عصبی انسان و پیشرفت‌های حیرت‌انگیز دو، ‌سه دهه‌‌ اخیر از طریق بررسی مغز افراد بیمار و مقایسه‌‌ی آن با مغز افراد سالم به دست آمده است. برای چنین کاری نیازمند آن هستیم مجموعه‌ای از مغزهای افراد سالم و بیمار را در جایی با دقت نگه‌داری کرده تا بتوانیم آن‌ها را برای بررسی و مطالعه‌‌ بیشتر در اختیار محققان قرار دهیم و درست همین‌جاست که لزوم وجود یک «بانک مغز» مشخص می‌شود. یکی از اولین نتایج وجود چنین مرکزی در سال ۱۹۵۷ نمایان شد؛ وقتی «آروید کارلسون» با بررسی مغز افراد دچار بیماری پارکینسون و مقایسه‌‌‌ی آن با افراد عادی متوجه شد نبود برخی سلول‌های عصبی که مسئول تولید نوعی انتقال‌دهنده‌ی پیام‌های عصبی (دوپامین) هستند در بروز این بیماری نقشی کلیدی دارد. بعدها بررسی‌های مشابه دیگری نشان‌دهنده‌‌‌ی افزایش میزان آهن در سلول‌های مغز این بیماران بوده است. با وجود پیشرفت‌های خیره‌کننده در زمینه‌‌‌ی تصویربرداری عصبی و زنده از مغز انسان (مانند ام‌آر‌آی کارکردی) ما همچنان به اصل جنس یعنی خود مغز انسان نیازمندیم؛ چراکه هرچند تصویربرداری‌های عصبی درباره‌‌ ساختار و عملکرد مغز اطلاعات چشمگیری را در اختیار ما می‌گذارند اما در سطوح جزئی‌تر سلولی چیزی به ما نشان نمی‌دهند و در نتیجه بدون بررسی مستقیم خود مغز و بخش‌های مختلف آن زیر میکروسکوپ، نمی‌توان فهمید در یک بیماری مانند آلزایمر برای سلول‌های مناطق مختلف مغز چه اتفاقی افتاده است. در واقع برای بررسی همه‌جانبه‌‌‌ی مغز و پی‌بردن به اسرار آن، ما نه به یک روش که به «مجموعه» این روش‌ها نیازمندیم؛ اما نگهداری از مغز انسان کار ساده‌ای نیست و روش‌های خاص خود را دارد. این روش‌ها از افتتاح اولین بانک مغز در دهه‌ ۵۰ میلادی تا به امروز پیشرفت‌های بسياری کرده است. در یک بانک مغز مجموعه‌‌‌ی متنوعی از مغزهای مختلف را می‌بینید: از مغز افراد سالم از هر سن و جنسی تا مغز افراد دچار بیماری‌های مختلف مانند زوال‌‌عقل، ام‌اس، اتیسم، افسردگی و... . در نتیجه پژوهشگران می‌توانند مغز افراد مختلف را با یکدیگر مقایسه کنند. در هر بانک مغز از هر مغز اهدایی به محترمانه‌ترین شکل نگه‌داری می‌شود. این یک اصل اساسی و خدشه‌ناپذیر است و همه موظف به رعایت آن هستند. پس از انجام هماهنگی‌های لازم و دریافت یک مغز، لازم است یک تشخیص دقیق صورت گيرد؛ مثلا مشخص شود که نوع بیماری فرد اهداکننده و شدت آن دقیقا چه بوده است. نتیجه اغلب دو تا سه ماه بعد از دریافت تشخیص، به خانواده‌ فرد مرحوم اطلاع داده می‌شود و این در اغلب موارد کمک می‌کند تا آنها بهتر بتوانند با مرگ عزیزشان کنار بیایند. همچنین در اکثر موارد کسب اطلاعاتی پیرامون وضعیت کلی سلامت فرد اهداکننده، سبک زندگی و عاداتش، می‌تواند به محققان در استفاده‌‌ی بهتر از مغز دریافتی کمک کند. اما آیا هر مغزی را می‌توان اهدا کرد؟ خیر٬ درصورتی‌که فرد دچار تومور مغزی یا یک بیماری واگیردار باشد و یا درصورتی‌که بیشتر از ۷۲ ساعت از مرگ فرد گذشته باشد بانک مغز امکان دریافت مغز آن فرد را ندارد. انجام هماهنگی‌های لازم و اجرای تمام مراحل انتقال، دریافت و آماده‌سازی مغز اهدایی برای نگهداری آن باید حداکثر تا سه روز پس از مرگ فرد درگذشته صورت پذیرد و در صورتی‌ که بیشتر از این طول بکشد، به علت شروع استحاله و فروپاشی مغز، امکان دریافت و نگهداری آن از بین می‌رود





فرجام مغز در بانک مغز
اما پس از اهدای مغز به بانک مغز، دقیقا چه اتفاقی می‌افتد؟ در ابتدا مغز را وزن می‌کنند (مثلا در برخی بیماری‌ها نظیر آلزایمر ممکن است به علت ازدست‌رفتن بافت‌های مغز، وزن آن یک‌سوم یک مغز معمولی باشد) و سپس سایر مشخصات ظاهری مغز بررسی می‌شود: سطح خارجی مغز را بررسی می‌کنند (مثلا اینکه آیا مغز دچار عفونت شده یا خیر)، چین‌خوردگی‌هایش را وارسی می‌کنند (ممکن است مثلا در برخی مناطق و در نتیجه‌‌ برخی بیماری‌ها مانند زوال‌ عقل، چروکیده شده باشد)، قسمت‌های مختلفش را حس می‌کنند (ممکن است برخی مناطق بیش از حد نرم باشد که می‌تواند نشان‌دهنده‌ سکته‌ مغزی باشد)، عروق مغزی بررسی می‌شود (مثلا سخت‌بودن عروق مغزی شاید نشان‌دهنده‌‌ این باشد که فرد رژیم غذایی پرچرب داشته یا زیاد سیگار می‌کشیده) و... . سپس آن را از وسط برش داده و به دو قسمت (نیم‌کره) تقسیم می‌کنند. یک قسمت (نیمه) برای مقاصد تحقیقاتی در مراکز پژوهشی علوم ‌اعصاب به‌کار می‌رود و دیگری برای انجام معاینات آسیب‌شناختی (تشخیص نوع بیماری). برای این منظور قسمت اول را در ماده‌‌ی نگه‌دارنده‌ای به نام فرمالین قرار می‌دهند و سه هفته در آن نگه می‌دارند تا بافت مغز سفت و به‌اصطلاح «تثبیت» شود. در این مدت با آن هیچ کاری ندارند تا این مرحله کامل انجام شود؛ اما نیمه‌‌ی دیگر مغز را بلافاصله به قسمت‌های مختلف و معینی برش می‌زنند، تکه‌های مختلف و مجزای برش‌یافته را در ظرف‌های مخصوص و داخل یخچال‌هایی بزرگ و اختصاصی در دمای منفی ۸۰ درجه سانتی‌گراد قرار داده و نگهداری می‌کنند تا بافت‌های تشکیل‌دهنده‌ آنها همراه با پروتئین‌ها و ژن‌هایش سالم حفظ شده و باقی بمانند. از این بخش در پژوهش‌های مختلف علوم‌ اعصاب استفاده می‌شود؛ مثل بررسی وضعیت و میزان و حتی فعالیت پروتئین‌های مختلف در مناطق مختلف مغز و... بخش دیگر هم پس از سه هفته به‌طور مشابه به لایه‌هایی با ضخامت یک سانتی‌متر و بعد پس از انجام برخی مراحل دیگر به ضخامت هفت میکرومتر برش داده می‌شود تا در بررسی‌های آسیب‌شناختی‌عصبی مورد استفاده قرار گیرد، مثلا این‌که فرد آیا دچار زوال‌عقل بوده و اگر بله، چه نوعی از آن. برای حفظ حریم شخصی افراد درگذشته، هر مغز شماره و کد مخصوص به خود را دارد و نمی‌توان فهمید از آن‌چه کسی است


یک امر خیر: آیا حاضرید مغزتان را پس از مرگ اهدا کنید؟
تردیدی نیست که افزایش آگاهی عمومی درباره‌‌‌ی اهمیت اهدای مغز به یک بانک مغز می‌تواند باعث تشویق و ترغیب بسیاری برای کمک به چنین نهادهایی شود. بررسی‌ها نشان می‌دهند از یک مغز اهدایی حداقل در يكصد پروژه‌‌ی تحقیقاتی استفاده می‌شود. اهدای یک مغز مانند اهدای سایر اعضای بدن عملی به‌‌غایت خیرخواهانه برای کمک به هم‌نوعان خود است؛ هدیه‌ی انسانی و بی‌نهایت ارزشمند ما به علم و کمک به کاهش یا رفع درد و رنج بسیاری در آینده. شاید حتی به بیانی دیگر بتوان گفت: باقیات صالحات در علم. ایرانی‌ها در طول تاریخ همواره برای علم و پیشرفت در علوم مختلف ارزش فراوانی قائل بوده‌اند، وجود بزرگ‌ترین کتابخانه‌ها و رصدخانه‌ها و مراکز علمی در ایران چه قبل و چه بعد از اسلام خود مؤید این واقعیت است. حال شاید برایتان جالب باشد اگر بدانید مدتی قبل و همگام با مراکز پیشرفته‌‌ی مطالعات مغز و اعصاب جهان، اولین بانک مغز ایران در تهران افتتاح شده و درحال‌حاضر با دریافت سه مغز اهدایی مشغول به کار است. آیا شما حاضرید مغزتان را پس از مرگ به بانک مغز تهران اهدا کنید و جوهره‌‌ی وجودی‌تان را برای گسترش مرزهای علم در دستانی مطمئن به امانت بگذارید؟ اگر پاسخ‌تان مثبت است، می‌توانید با بانک مغز تهران تماس بگیرید (۸۸۶۲۲۵۷۸) یا با مراجعه به وب‌سایت آن    
 (brainbank.iums.ac.ir)
نام‌نویسی کنید








به بهزیستی نسل‌های آینده بیاندیشیم


به قلم دکتر عبدالرحمن نجل‌رحیم٬عصب‌شناس و عصب‌پژوه


٣٠ سال پیش، وقتی در دانشگاه لندن درباره بیماری‌های مغزی پژوهش می‌کردم، با ارزش بانک مغزی آشنا شدم. خود را چون پلیس یا کارآگاهی می‌دیدم که پس از جنایت در صحنه جرم حاضر شده و حالا باید از سرنخ‌های موجود، به رمزوراز جنایت پی ببرد. در آن سال‌ها، نورولوژیست‌ها هنوز نمی‌دانستند که چه اتفاقات شیمیایی تخریبی‌ای در مغز قربانیان بیماری آلزایمر یا پارکینسون و سایر بیماری‌های مضمحل‌کننده نسج مغزی پیش می‌آید که آنها را پس از کاهندن هویت انسانی‌شان، به کام مرگ می‌کشاند. هنوز کاویدن مغز زندگان قربانی این بیماری‌ها از طریق وسایل تصویربرداری و سنجش کم‌وکیف ترکیبات آلی در کنش‌ها و فعل‌وانفعالات مغزی در دوران زندگی میسر نبود. بنابراین تنها راه کشف رمزوراز این قتل‌های مرموزی که در مغز، عضو مورد هدف طبیعت ناسازگار مخاصم به وقوع می‌پیوست، استفاده بهینه کارآگاهانه و مکاشفه‌جویانه از مغز مردگان قربانی بود و گویا هنوز نیز این روش کاراترین است. بنابراین تشکیلاتی لازم است تا تشریفات لازم برای ترغیب و تشویق برای اهدای مغز مردگان قربانی بیماری‌های کشنده مغزی، انجام گیرد؛ عضو به‌موقع جدا شود و امکانات مفید برای نگهداری از آن، برای ردگیری ضایعات ناشی از بیماری‌ها مؤثر واقع شود. بر این پایه، از مدت‌ها پیش نهضت برپایی بانک مغز در تمامی کشورهای با امکانات پژوهش در این عرصه شکل گرفته و در حال گسترش است. ٣٠ سال پیش، من به تیم پژوهشی به رهبری «دیوید بوئن» در انستیتوی نورولوژی لندن پیوستم که در جست‌وجوی یافتن اولین تغییرات در انتقال‌دهنده‌های عصبی سلول‌ها در مناطق آسیب‌دیده مغزی در قربانیان بیماری آلزایمر بودند. آن‌موقع تازه نقش انتقال‌دهنده عصبی خاصی به نام استیل‌کولین در حافظه شناخته شده بود (دیوید بوئن در این کشف نقش اساسی داشته است). ما می‌دانستیم که مناطق ترشح‌کننده این ماده انتقال‌دهنده در مغز بیماران آلزایمری بیشتر و زودتر آسیب می‌بیند. در آن هنگام، از بانک خاصی ویژه مغز آلزایمری استفاده می‌کردیم که مغزهای اهدایی بلافاصله پس از مرگ از بدن جدا و در یخچال‌های زیر منهای ٧٠ درجه نگهداری می‌شد. زیرا در غیراین‌صورت مناسب برای بررسی از نظر انتقال‌دهنده‌های عصبی نبودند. البته در بانک‌های مغزی، مغز را به صورت غیرمنجمد در محلول‌های خاص نیز نگهداری می‌کنند که این روش بیشتر برای پژوهش‌های میکروسکوپی و ژنتیکی و بررسی مسیرهای ارتباطی مغز، مورد استفاده قرار می‌گیرد. در آن سال‌ها بود که در آزمایشگاه «دیوید بوئن»، برای اولین‌بار به تجربه‌ای استثنایی روی مغزهای منجمدشده در سرمای زیر ٧٠ درجه دست زدم. برای پیداکردن نقشه راه آسیب و پیداکردن ردپایی مشخص‌تر از بیماری، با این فرض که شدت تخریب نسجی نشانی از محل آغاز بیماری به ما خواهد داد، به تشریح ۳۳ منطقه آناتومیک، وزن‌کردن قطعات، اندازه‌گیری کل پروتئین نسبت به وزن و مقدار آنزیم استیل‌کولین‌استراز (سازنده استیل‌کولین)، دست زدم - کاری دشوار و طولانی و طاقت‌فرسا - ساعت‌ها و روزها و ماه‌ها طول کشید تا ماده خاکستری ۳۳ قطعه مغزی را از تعداد هفت مغز سالم یخ‌زده همسن و هفت مغز مبتلا به آلزایمر، از روی نقشه مغزی، تشریح کنم. موضوعی که کار را دشوارتر می‌کرد، تشریح ماده خاکستری مغز روی سینی یخچالی بزرگ خاص با فویل آلومینیومی پوشانده‌شده در زیر سرمای منهای ٢٥ درجه بود. بالاخره این کار سخت انجام گرفت و نتایج آن در مجلات معتبر انتشار یافت. کار روی مغز یخ‌زده نگهداری‌شده در بانک آلزایمر را چندین‌سال بعد هم در تیمی دیگر به رهبری «کارل پیرسون»، در بخش آناتومی مدرسه پزشکی سنت‌مری ادامه دادم، اما این‌بار از مناطق مغزی آسیب‌دیده مغزی یخ‌زده چون ناحیه هیوکامپ مغزی، برش‌های نازک با دستگاه یخچالی کرایو استات تهیه می‌کردیم و روی لام می‌چسباندیم تا باز در شرایط سرما در فرایندی پیچیده، از فعالیت نسخه پیام‌های ژنتیکی برای ساختن پروتئین‌های خاص در مجموعه‌های سلول مغزی اطلاعاتی دقیق‌تر بگیریم؛ تکنیکی جدید که روش‌های پیگیری و تعقیب پلیسی و کارآگاهی مولکولی و ژنتیکی روی بافت مغزی نگهداری‌شده از بیماران آلزایمری در بانک مغزی را توسعه می‌داد. امروزه نیز آشکار است که بدون برپایی و توسعه بانک مغز، ادامه پژوهش‌های کارآگاهانه متخصصان برای به تله‌انداختن عوامل بیماری‌ها میسر نیست. دراین‌میان همکاری همه انسان‌های درگیر شریفی لازم است که به بهزیستی نسل‌های آینده می‌اندیشند و خواستار مبارزه با بیماری‌های مختلف مغزی هستند؛ بیماری‌هایی که فضیلت انسانی انسان را قبل از مردن از آدمی سلب می‌کنند.

No comments:

Post a Comment