مغز مردان و زنان هم از نظر ساختار و هم عملکرد با یکدیگر متفاوت است٬ تفاوت هایی کوچک اما مشخص٬ با این حال ما هنوز دقیقا نمیدانیم که این تفاوت ها چه تاثیری بر روی رفتارهای مختلف آنان می گذارد. این تفاوتهای موجود بین مغز مردان و زنان اغلب در بسیاری جاها و توسط بسیاری٬ از رسانه های جمعی نظیر تلویزیون٬ مجلات و روزنامه ها و اینترنت گرفته تا حتا توسط برخی از محققین به شکل های مختلفی تفسیر و بزرگ نمایی شده و تصویر نه چندان درست و مناسبی از آن ایجاد شده است؛ چیزی که تنها نتیجه ی واقعی و ناپیدای آن امتداد باورهای کلیشه ی جنسیتی و امکان بقای تصورات غلطِ مرسوم و در نهایت بوجود آمدن نوعی تفکر قالبی مبتنی بر جنسیت در اذهان بسیاری از افراد است
طبیعت یا تربیت؟! این پرسشی مهم و اساسی است که از قرن نوزدهم و برای اولین بار توسط فرانسیس گالتون انسان شناس شهیر انگلیسی و متاثر از نظریه ی "منشا گونه ها" داروین (که پسرعمویش نیز بود) مطرح شد و تا به امروز کماکان محور بسیاری از مباحث و مطالعات گسترده بوده است. منظور از این پرسش بررسی و پی بردن به این موضوع است که دلایل و عوامل اصلی شکل گیری مجموعه ی شخصیتی و رفتاری (و حتا ویژگی های فیزیکی ما) کدام است: طبیعت یا تربیت؟ در اینجا منظور از طبیعت مجموعه عوامل زیستی و ذاتی هر فرد مثل ژنها٬ هورمون ها٬ مغز و.. است منظور از تربیت مجموعه عوامل محیطی تاثیرگذار نظیر خانواده٬ شیوه ی تربیت٬ فرهنگ و اجتماع و… است. افلاطون و دکارت بر این باور بودند که بعضی چیزها کاملا غریزیست و فارغ از محیط تاثیراتش را می گذارد٬ جان لاک معتقد بود که همه چیز در گرو عوامل محیطیست و حتا فراتر از او جان واتسون روانشناس بنام آمریکایی ادعا میکرد گروهی کودک را به من بدهید و اجازه دهید آنها را در محیط مورد نظرم بزرگ کنم و در پایان به شما اطمینان می دهم هر کودک صرف نظر ازتوانایی ها و علایقش و... را تبدیل به هر انسانی میکنم که میخواهید! مثلا فروشنده یا پزشک یا حتا یک دزد! مباحث علمی مربوط به تفاوت های جنسیتی نیز از دیرباز و تا همین امروز همواره مملو از بحث ها و اختلاف نظرهای فراوان و گسترده ای بوده٬ برخی اعتقاد دارند که تفاوتهای رفتاری بین زنان و مردان تقریبا به تمامی معلولی از عوامل محیطی٬ اجتماعی و فرهنگیست و بعضی دیگر بر این باورند که این تفاوتها اساسا و به شکلی گسترده بوسیله ی عوامل زیستی نظیر ژن ها و هورمون ها و… بوجود می آیند. اما واقعیت این است که مساله به این سادگی نیست. پاسخ نه در ادعای گروه اول و نه دوم که جایی مابین این دو است و بعبارت دیگرهر دو عامل٬ طبیعت و تربیت به شکلی مستقل اما کاملا در ارتباط و تعامل با یکدیگر این تفاوت ها را بوجود می آورند و نه یکی از آنها به تمامی یا بطور عمده. بسیاری از افراد اغلب در درک این واقعیت دچار اشتباه میشوند و بسادگی یکی از دو عامل فوق الذکر را “عمدتا و اساسا” مسئول بوجود آمدن تفاوت های بین زنان و مردان می دانند
یکی از مهمترین عوامل زیستی موثر در بروز تفاوت های جنسیتی مغز است. همانطور که گفتیم ساختار وعملکرد مغز زنان و مردان با یکدیگر تفاوت هایی جزیی دارند که اینها احتمالا در دوران جنینی و در شکم مادر تحت تاثیر هورمون های جنسی شکل میگیرد. (شاید برایتان جالب باشد بدانید مغز جنین در ابتدای شکل گیری اصطلاحا مغزی زنانه است و تحت تاثیر هورمون تستوسترون تغییر میکند و ویژگی های مغز مردانه را پیدا میکند) با وجود پیشرفت های فراوان در ظرف سالهای اخیر ما کماکان در جست و جوی یافتن پاسخی دقیق برای این سوال هستیم که این تفاوت های نه چندان بزرگ ساختاری و کارکردی در مغز مردان و زنان چه ارتباطی با تفاوت های رفتاری آنان دارد؟
مردان از همان ابتدا مغزی بزرگتر از زنان دارند و حتا میتوان این را از طریق اندازه گیری دور سر آنها نیز (در بسیاری موارد) مشاهده کرد. نمودار زیر به روشنی نشان می دهد که اندازه کلی مغز در پسرها (آبی) و دخترها (قرمز) متفاوت بوده و میزان تغییرات آن در طول زمان و با گذشت سن نشان داده شده است. این نمودار نه تنها اندازه ی کلی مغز و میزان رشد آن را در سنین مختلف نشان می دهد که به ما زمان رشد حداکثری مغز را در هر دو جنس نشان می دهد (فلش ها) و همانطور که میتوان از روی فلش ها دید حداکثر رشد مغز در دخترها زودتر از پسرها اتفاق میوفتد و این یعنی رشد مغز در دخترها سریعتر است
مشخص ترین تفاوت بین مغز مردان و زنان اندازه ی کلی آن است٬ بطور میانگین مغز مردان ۱۰-۱۵ درصد بزرگتر از مغز زنان است و بر اساس مطالعه ای که اخیرا صورت گرفته میانگین وزن آنها نیز متفاوت است (۱.۳۷ کیلوگرم در مردان و ۱.۲۴ کیلوگرم در زنان) با وجود اینکه این تفاوتها در طی دهه ها و بطور مکرر بررسی و تایید شده اما این نکته را نباید فراموش کنیم که در بیشتر این مطالعات تعداد مغزهایی که پس از مرگ افراد مورد اندازه گیری قرار گرفته محدود بوده و ما نیازمند جامعه ی آماری بزرگتری هستیم. ضمنا باید در نظر داشته باشیم که این تفاوتها تا حدودی نیز انعکاس دهنده ی این حقیقت است که مردها عموما از زنها بلندتر هستند و جثه ای بزرگتر دارند. اما با این وجود لازم است بدانیم که این تفاوتها نقش یا ارتباطی با هوش و توانمندیهای شناختی و ذهنی مردان و زنان ندارد
مغز زنان و مردان از نظر مواد تشکیل دهنده شان نیز با یکدیگر متفاوتند. مغز اساسا از از دو بخش سفید (تصویر سمت چپ) و خاکستری (تصویر سمت راست) تشکیل شده٬ بخش خاکستری که چروک خورده ست شامل سلولهای عصبی و بخش سفید شامل رشته ها و ارتباطات عصبی مختلف است. در سال ۲۰۰۵ پژوهشی در دانشگاه کالیفرنیا (ارواین) نشان داد میزان بخش سفید در مغز زنان بیشتر از مردان است در حالیکه میزان قشر خاکستری مغز مردان بیشتر از زنان می باشد. بعبارت ساده تر مغز زنها ارتباطات عصبی بیشتر و پیچیده تری نسبت به مغز مردان دارد و مغز مردان هم توانایی انجام پردازش های عصبی سریعتری نسبت به مغز زنان دارد. ضمن اینکه عنوان شده بطور میانگین تعداد سلولهای عصبی در مغز زنها (علیرغم کوچکتر بودن) ۱۲ درصد بیشتر از مغز مردان است
همینطور اندازه ی بعضی قسمت های اختصاصی مغز در این دو جنس متفاوت است٬ مثلا بر اساس مطالعه ای که در سال ۲۰۰۱ در دانشگاه هاروارد صورت گرفت مشخص شد بخشی هایی از مغز زنان (عموما) بزرگتر از بخش های مشابه در مغز مردان است؛ از جمله در بخش هایی از قسمت پیشانی (جلویی) مغز که بصورت تخصصی مسئول پردازش های مربوط به تصمیم گیری٬ حل مساله و همینطور جنبه های مختلف عاطفی و احساسی (از درک تا ابراز آن) می باشند. از سویی دیگر بخشی به نام هیپوکامپ در عمق مغز که نقشی مهم و اساسی در حافظه ی ما دارد بطور متوسط در مردان بزرگتر از زنان است. در یکی دیگر از قسمت های اختصاصی مغز بنام هیپوتالاموس بخشی وجود دارد که اندازه ی آن در مردان تقریبا ۲ برابر بزرگتر از زنان (و حتا دو برابر بزرگتر از بخش مشابه در مغز مردان همجنس گرا) است و این قسمت نقشی مهم در تعیین جهت گیری جنسی و نیز میزان فعالیت های جنسی انسان دارد و این میتواند خود احتمالا توجیه کننده ی این باشد که چرا عموما مردان پتانسیل و گرایش بیشتری را برای انجام فعالیت های جنسی نسبت به زنان نشان میدهند؛ هر چند که اینها در حال حاضر بیشتر گمانه زنی هایی نزدیک به واقعیت است تا واقعیاتی کاملا تایید شده٬ چرا که برای تایید نهایی نیازمند جامعه ی آماری بزرگتری هستیم
همینطور اندازه ی بعضی قسمت های اختصاصی مغز در این دو جنس متفاوت است٬ مثلا بر اساس مطالعه ای که در سال ۲۰۰۱ در دانشگاه هاروارد صورت گرفت مشخص شد بخشی هایی از مغز زنان (عموما) بزرگتر از بخش های مشابه در مغز مردان است؛ از جمله در بخش هایی از قسمت پیشانی (جلویی) مغز که بصورت تخصصی مسئول پردازش های مربوط به تصمیم گیری٬ حل مساله و همینطور جنبه های مختلف عاطفی و احساسی (از درک تا ابراز آن) می باشند. از سویی دیگر بخشی به نام هیپوکامپ در عمق مغز که نقشی مهم و اساسی در حافظه ی ما دارد بطور متوسط در مردان بزرگتر از زنان است. در یکی دیگر از قسمت های اختصاصی مغز بنام هیپوتالاموس بخشی وجود دارد که اندازه ی آن در مردان تقریبا ۲ برابر بزرگتر از زنان (و حتا دو برابر بزرگتر از بخش مشابه در مغز مردان همجنس گرا) است و این قسمت نقشی مهم در تعیین جهت گیری جنسی و نیز میزان فعالیت های جنسی انسان دارد و این میتواند خود احتمالا توجیه کننده ی این باشد که چرا عموما مردان پتانسیل و گرایش بیشتری را برای انجام فعالیت های جنسی نسبت به زنان نشان میدهند؛ هر چند که اینها در حال حاضر بیشتر گمانه زنی هایی نزدیک به واقعیت است تا واقعیاتی کاملا تایید شده٬ چرا که برای تایید نهایی نیازمند جامعه ی آماری بزرگتری هستیم
اما داستان به همین جا ختم نمیشود. در سطوح رفتاری (شناختی) نیز تفاوت های مغز مذکر و مونث خود را نشان می دهد و مطالعات بسیاری موید آن است. مردان عموما رفتار پرخاشگرانه تری دارند و در فعالیت هایی که نیازمند ادراک فضایی است (مثلا پارک ماشین) بهتر از زنان عمل می کنند حال آنکه زنان اغلب توانمندی همدلی (توانایی درک و شناخت حالات و احساسات دیگران و پاسخ مناسب به آن) بالاتری داشته و حافظه ی کلامی و نیز مهارتهای زبانی بهتری را نشان می دهند. بطور مثال تصویر زیر نشان می دهد بخش هایی از هر دو نیمکره ی چپ و راست مغز زنان (تصویر سمت راست) به هنگام خواندن فعال هستند در حالیکه در مردان این فعالیتها تنها در یک نیمکره از مغزشان (تصویر سمت چپ) اتفاق می افتد
همینطور در یک تست معروف برای سنجش توانمندی افراد بزرگسال در درک حالات چهره و نگاه دیگران (همدلی شناختی) از شرکت کننده ها خواسته میشود به تصویر نگاه کنند و حالت نگاه فرد را از بین چهار گزینه انتخاب نمایند. در این آزمون زنان به شکل محسوسی عملکردی بهتر از مردان را نشان می دهند که نشان دهنده ی عملکرد بهتر و پیشرفته تر شبکه های عصبی مربوط به همدلی در مناطقی از مغز آنانست
یا مثلا می دانیم که اغلب دخترها زودتر از پسرها شروع به صحبت میکنند و رشد وپیشرفت مهارت های زبانی در آنها سریعتر است٬ مطالعات تصویربرداری مغز نشان می دهد مناطقی از مغز دخترها که مسئول مهارتها و فعالیت های زبانی (درک و بیان و…) میباشند بزرگتر از مناطق مشابه در مغز پسران است که نتیجه ی طبیعی آن پتانسیل و توانمندی بیشتر زنان (بطور کلی) در انجام مهارتهای زبانی نسبت به مردان است
حال اینجاست که کلیشه های مرسوم و تفکرات قالبی و نادرست جنسیتی٬ قالب ذهنی افراد را می تواند تغییر بدهد؛ اینکه مثلا مگر خانومها میتوانند به خوبی مردان رانندگی کنند و یا ماشین پارک کنند و...؟ مگر مردها بلدند به خوبیِ زن ها حرف بزنند٬ ابراز احساس یا بچه داری کنند و...؟ و بسیاری چیزهای مشابه دیگر که شما شاید خود بهتر و بیشتر از من و این چند مثال ساده٬ شنیده باشید و میدانید
همانطور که گفته شد تاکنون مطالعات بسیاری برای درک بهتر برخی از تفاوتهای شناختی و رفتاری بین زن و مرد و پی بردن به دلایل زیستی احتمالی آنها در مغز انسان انجام شده؛ اما نتیجه ی بعضی از این مطالعات خود بنوعی و به شکلی نادرست و نامتناسب با واقعیت٬ در القا و تثبیت برخی باورهای کلیشه ای مرسوم (و غلط) مورد استفاده قرار گرفت. از جمله در سال ۱۹۸۲ بر اساس مطالعه ای مشخص شد رشته های عصبی که دو نیمکره ی چپ و راست مغز را به یکدیگر متصل میکنند در زنان نسبتا بیشتر است و این به شکلی گسترده بعنوان توجیهی برای این بکار رفت که پس به همین دلیل زنها در انجام همزمان چند فعالیت (مالتی تسکینگ) بهتر از مردان عمل میکنند در حالیکه آزمایشات بعدی چنین نتایجی را به همراه نداشت. بسیاری از چنین ادعاهای نادرستی حاصل این باور است که مغز مردان و زنان از ابتدا به شکلی مشخص و تغییرناپذیرعصب کشی و سازمان دهی شده است و در نتیجه این تفاوت های ساختاری و عملکردی مشاهده شده در مغز زنان و مردان و همینطور تفاوت های رفتاری و شناختی آنان به تمامی موید همین موضوع است. امروزه ما می دانیم که ساختار و فعالیت مغز انسان علیرغم وجود برخی تفاوت های اساسی بین زنان و مردان٬ در هر دو جنس در پاسخ به تجربیات و آموزه های هر روزه ی ما تغییر می کند و در نتیجه می توان گفت تجربیات متفاوت افراد و نوع تربیت و محیطی که در آن بزرگ شده باشند و زندگی میکنند٬ به نوبه ی خود٬ در بوجود آمدن بخشی دیگر از این تفاوت ها در مغز زنان و مردان نقشی مهم را ایفا می نمایند. در حال حاضر ما نمیدانیم که محیط٬ شیوه های تربیتی و نیز تجربیات فرد در اجتماع چگونه بر رشد مغز وی تاثیر می گذارد و تنها میدانیم که نقش آن حتمی و کتمان ناپذیر است
در اینجا این سوال مهم پیش می آید که تفاوت های جنسیتی اساسا از کی و کجا بوجود می آید؟
در اینجا این سوال مهم پیش می آید که تفاوت های جنسیتی اساسا از کی و کجا بوجود می آید؟
میتوان گفت که بسیاری از این تفاوت ها در نتیجه ی شرایط مرتبط با محیط زندگی٬ اجتماع و اجتماعی شدن شخص پس از به دنیا آمدنش ایجاد می شود. باید گفت این ادعا که "تمام" تفاوت های جنسیتی موجود بین زنان و مردان در مغز آنان و از لحظه ی تولد و حتا قبل آن سازمان دهی وعصب کشی شده اشتباه است٬ همینطور این فکر که “هیچ کدام” از تفاوت های جنسیتی موجود اساسا از قبل از تولد در مغز برنامه ریزی و سیم کشی نشده است. همه یا هیچی در کار نیست٬ پاسخ در ترکیبی از این دو و تعامل آنها نهفته است. بیایید نگاهی دقیق تر بندازیم
محصول بی بدیل و منحصر فرد صدها هزار سال تکامل انسان یعنی مغز؛ در زمینه ایجاد تفاوت های جنسیتی به خودی خود چندان دست و پا بسته نیست. چند سال قبل در دانشگاه کمبریج تحقیقی انجام شد و در آن به تعدادی از نوزادان که تنها ۲۴ ساعت از تولدشان می گذشت دو تصویر نشان دادند؛ تصویری از چهره ی یک انسان (بعنوان محرک اجتماعی) و تصویری از یک وسیله (بعنوان محرک غیر انسانی) و مدت زمانی که به آن تصاویر نگاه میکردند را فیلم برداری و اندازه گیری کردند٬ آنچه یافتند این بود که تعداد بیشتری از دخترها مدتی طولانی تر از پسرها به تصویر انسانی (محرک اجتماعی) نگاه کردند و تعداد بیشتری از پسرها نیز مدتی طولانی تر از دخترها به تصویر مربوط به یک شی نگاه کردند. در واقع بخش هایی از مغز که مسئول ایجاد این رفتارهای اجتماعی و توجه به مخاطب انسانی هستند بواسطه ی تکامل در مغز زن ها بنوعی بهتر تعبیه شده است. با استناد به این تحقیق و موارد مشابه نمیتوان نقش عوامل زیستی (که از پیش از تولد بوجود می آید) را در ایجاد آنها نادیده گرفت و بحساب نیاورد
از سوی دیگر تاکید و تکیه فراوان بر به اصطلاح غریزی بودن تفاوت های مردان و زنان و از پیش تعیین شده بودن همه چیز از تفاوت های جنسیتی تا نقاط ضعف و قوت هر یک در مغز؛ راه را یکسره به خطا پیمودن است. اینکه دایم از طریق رسانه های جمعی بر این موضوع تاکید کنیم که دخترها در یادگیری مهارتهای زبانی بهتر از پسرها هستند و پسرها در یادگیری مهارتهای ریاضی و محاسباتی و… یعنی خودمان موانعی جدی٬ بیهوده و غیرضروری را ناخودآگاه یا آگاهانه در مسیر رشد و پرورش کودکان قرار داده ایم. در واقع بسیاری از تفاوتهای جنسیتی مشاهده شده در جوامع مختلف در نتیجه ی انتظارات و فشارهای مستقیم وغیرمستقیم اجتماع و فرهنگ بوجود می آید تا چیزی دیگر. بعنوان مثال در جامعه ای با تفکرات و هنجارهایی مردسالارانه٬ نظام ارزشمندی و انتظارات مشخصی از زنان و مردان وجود دارد که با انتظارات و نظام ارزشمندی جوامع مدرن و مترقیِ غیرمردسالار کاملا متفاوت است؛ از تصوراتشان راجع به پارک کردن ماشین گرفته تا کار کردن در حوزه هایی که سابقا منحصر به یک جنس دانسته میشد و بسیاری چیزهای دیگر. در نتیجه اینکه مثلا پسرها مهارتهای ادراک فضایی بهتری دارند بخشی از آن میتواند به این دلیل باشد که از همان کودکی به شکل های مختلف بیشتر تشویق به انجام ورزش و ورزیده شدن و موفقیت در آن میشوند که در نتیجه آن٬ این مهارتهایشان ارتقا میابد و یا اینکه دخترها بهتر و بیشتر صحبت میکنند بخشی از آن نیز می تواند در نتیجه ی این باشد که والدین و اجتماع تاکید و فشار بیشتری را بر روی نحوه صحبت کردن آنها نشان می دهند
مغز ماهیتی انعطاف پذیر و قابل تغییر دارد و منظور ما از این صحبت٬ تغییرات در سطوح غیرقابل مشاهده سلولی و ارتباطات بین سلولی و شبکه های عصبی آن است. شباهت های اساسی و عمده ی مغز زن و مرد بشکلی غیر قابل قیاس بیشتر از تفاوت های آنهاست. مهارتهای مختلف نظیر تواناییی های کلامی٬ محاسبات٬ جهت یابی و … در مغز زنان و مردان به شکلی انحصاری و ویژه برنامه ریزی نشده و اگرچه نمیتوان نسبت به تفاوت های ساختاری و عملکردی که مطرح شد و نیز تاثیرشان در یادگیری آنها را بی تفاوت گذشت و آنها را نادیده گرفت اما از تاثیر بسزای محیط بر روی مغز و ایجاد تغییر در ساختار و عملکرد آن نیز هرگز نمیتوان چشم پوشی کرد. بسیاری از آنچه که بعنوان تفاوت های جنسیتی درمهارتها و یادگیری عنوان میشود را میتوان با فراهم آوردن محیطی مناسب و آموزشی صحیح بدست آورد. بعبارت بهتر آنچه که در نهایت اتفاق می افتد و بدست می آید حاصل تعامل بین عوامل گوناگون محیط و مغز است و نه صرفا یکی از آنها
برای داشتن جامعه ای فارغ از تبعیض ها و نابرابری های جنسیتی باید از این واقعیات اطلاع داشت و این آگاهی را بسط داد؛ هر کسی به سهم خویش و البته در سطحی بالاتر کسانی که عهده دار اداره ی جامعه و مسئول تلاش برای مبارزه با بی عدالتی های جنسی می باشند٬ همینطور برای پرورش درست و صحیح کودکانمان٬ و در نهایت برای برداشتن دیوارهای جنسیتی از فکر و ذهن و قضاوت هایمان و رسیدن به همان جایی که بگفته ی نیما یوشیج در نامه اش خطاب به شاملو: بتوانیم راجع به انسانیت بزرگتری فکر کنیم
عالی بود
ReplyDeleteshirin
خیلی مطلب جالب و مفیدی بود. ممنون
ReplyDelete