Saturday, 29 October 2016

اشاره به تبلیغات غیرعلمی: آیا نوروفیدبک واقعا موثر است؟

مطلب خوب و مفیدی درباره نوروفیدبک و تبلیغات غیرعلمی آن در ایران که توسط دکتر امیر شعبانی (روان‌پزشک) در تاریخ  ۱۶/۷/۱۳۹۳ در روزنامه جام‌جم منتشر شده است


در مورد اثربخشی نوروفیدبک در درمان اختلالات روانپزشکی و به ویژه اختلال بیش­‌فعالی- نقص توجه در چند سال اخیر گاه و بی­گاه مطالبی در جراید، فضای مجازی و سایر رسانه­‌های کشور منتشر شده و نظر برخی از هموطنان به ویژه آنهایی که دچار مشکلات روانپزشکی هستند یا در خانواده خود فرد مبتلایی دارند را به خود جلب کرده است. به عنوان روانپزشک، گاهی با این پرسش مراجعان رو به رو می­‌شویم که مثلاً آیا می­‌توانم فرزندم که دچار بیش‌­فعالی است را به روش نوروفیدبک درمان کنم و دیگر دارویی به او ندهم؟ یا آیا این روش می­‌تواند قدرت یادگیری فرزندم که دچار اختلال یادگیری است را زیاد کند؟ سؤالاتی از این دست اغلب به دنبال مشاهده تبلیغ این روش، در ذهن افراد درگیر با موضوع که به دنبال راه حلی برای رفع مشکلات فردی و خانوادگی خود هستند شکل می­‌گیرد. از سویی، تمایل به روش‌­های درمانی بدون دارو، با توجه نگرش منفی افراد زیادی از جامعه نسبت به مصرف داروهای روانپزشکی (که عمدتاً ریشه در باورهای نابه­‌جا نسبت به بیماری­‌های روان و درمان آنها دارد)، به چنین گرایشی نسبت به هر درمانی به جز دارو دامن می­زند
اصولاً در رویارویی با تبلیغات پزشکی چه باید کرد و چگونه می­‌توان از درستی آنها مطمئن شد؟ در حالت کلی، شیوه­‌های تبلیغات مربوط به درمان­ها به دلایل مختلف برای عموم مردم اغلب گمراه­‌کننده است. در شیوه‌­های تبلیغی، فواید روش مورد نظر بزرگ و محدودیت­‌ها و ضررهای آن کوچک شمرده می­‌شود. البته این وضعیت حتی در کشورهایی که نظارت دقیق و گسترده­‌ای بر عملکرد رسانه­‌ها در امور تبلیغی وجود دارد و رسانه­‌ها ملزم به رعایت اصول حداقلیِ علمی و اخلاقی تبلیغات هستند نیز دیده می­‌شود. موضوع هنگامی بغرنج‌­تر است که در فقدان نظارت جدی، تبلیغات از این مرز فراتر می­‌رود و متولیان آن به خود اجازه می­‌دهند مطالبی خلاف واقع در متن خود بگنجانند؛ مانند مورد تأیید بودن یک روش از جانب یک سازمان معتبر علمی؛ یا استفاده از واژه­‌ها و عبارت­‌های عوام فریبانه‌­ای مانند «معجزه»، «درمان قطعی و بدون هیچ عارضه» و «دارای اثرات همیشگی». با نگاهی به مقالات علمی می­‌بینیم که کلمات هیجان­‌انگیز و غلو­آمیز جایی در آنها ندارد و همواره مطالب با احتیاط کامل گفته می­‌شود و حتماً نقص‌­ها و محدودیت­‌های روش مورد نظر و جاهایی که آن روش قابل استفاده نیست یا نیاز به بررسی بیشتری دارد اعلام می­‌شود
از سوی دیگر، تبلیغات ممکن است به نکات درستی در مورد شیوه مورد نظر اشاره کند که با آن که درست است، در حقیقت فریبی برای افراد ناآشنا با دقت­‌های منطقی و علمی باشد. به طور نمونه می­‌توان از این موارد نام برد: «خانم الف، هنرپیشه معروف، هم از این روش استفاده کرده و آن را بسیار مؤثر دانسته»، «سازمان ب، که سازمان بسیار مهمی است، به پرسنل خود این روش را توصیه کرده»، «آقای دکتر پ، که رییس بیمارستان معروفی است، تأکید کرده که حتماً از این روش استفاده شود»، «در کتابی که توسط خانم ت نوشته شده از این روش بسیار تعریف شده است»، و غیره. هیچ­‌یک از این نمونه­‌ها دلیلی بر قابل توصیه­ بودن یک روش درمانی نوظهور نیست. پس چگونه در شرایطی که نظارت محکمی بر شیوه­‌های تبلیغی دیده نمی­‌شود می­‌توان از درستی آنها مطمئن شد؟
رسیدن به چنین اطمینانی همیشه ساده نیست، اما می­‌توان در مورد روش­‌های نوظهوری که فرد در مورد آنها هنوز تردیدهایی دارد پیشنهادی برای اطمینان بیشتر ارائه کرد. شاید دقیق­‌ترین راه، مراجعه به راهنماهای بالینی سازمان­های معتبر علمی مانند دانشگاه­‌ها یا انجمن­‌های معتبر علمی و مشورت با متخصصی که با روش مورد نظر آشنایی دارد باشد. هم­چنین پیشنهاد باید از جانب پزشک مورد اعتماد فرد و نه بر اساس تبلیغات یا صرفاً سخن «هر» فردی که از روش مذکور سود اقتصادی می‌­بَرَد داده شده باشد. به دلیل اخیر است که در مقالاتی که در مجلات علمی معتبر چاپ می­‌شود، نویسنده حتماً باید نام مؤسسه­‌ا‌ی که برای پژوهش خود از آن پول دریافت کرده و وجود یا عدم وجود نفع مادی خود از موضوع مورد نظرش را اعلام کند.
این که فرد معروف یا غیر معروفی روشی را روی خودش مؤثر دیده دلیلی بر قابل تجویز بودن روش نیست و به هیچ عنوان نمی­‌توان در این مورد به نقل قول افراد از رضایت خودشان تکیه کرد. در واقع تأیید مؤثر بودن و قابلیت به کارگیری یک روش، فرآیندی بسیار پیچیده است که اغلب اگر هم به نتیجه برسد، سال­‌ها در این مسیر زمان می­‌برد. شاید هنوز برخی از افراد ندانند که حتی ادعای یک پزشک متخصص در یک رسانه عمومی در مورد مؤثر بودن یک روش درمانی، الزاماً به معنای صحت مطلب نیست! در این‌جا منظور، بدیهی بودن اختلاف نظر میان متخصصان امر نیست، بلکه موضوع، نتیجه­‌گیری اشتباه علمی از یافته­‌های موجود یا جهت­‌دادن تبلیغی نادرست به یک موضوع علمی است. چنین است که به هنگام تبلیغ یک ابزار تشخیصی یا درمانی در رسانه­‌های عمومی، لازم است که موضع تبلیغی بودن برنامه یا گزارش به وضوح بیان شود و تعارض منافع فرد مبلغ اعلام گردد
نوروفیدبک در درمان بیماران روانپزشکی چه جایگاهی دارد؟
ابتدا ببینیم نوروفیدبک چیست. نوروفیدبک یا نوروتراپی روشی است که در آن به کمک ابزار نوار مغزی و به وسیله حِسگرهایی که روی پوست سر تعبیه می­‌شود و به آمپلی­‌فایر و رایانه متصل است، امواج مغزی ثبت می‌شود و طی فرایندی با هدایت رایانه، بازخوردهای تصویری (به شکل بازی ویدیویی) و شنیداری به فرد داده می­‌شود. این بازخوردها در واقع نمایانگر فعالیت مغز فرد است و او می­‌تواند با تغییر فعالیت مغزی خود به بازی ادامه دهد. فرد به کمک این بازخوردها و طی فرایند شرطی­‌شدن، به تدریج یاد می­‌گیرد که چگونه الگوی امواج مغزی و فعالیت مغز خود را تنظیم کند. نوروفیدبک در واقع نوع خاصی از روش بیوفیدبک است که از سال­ها پیش تا کنون عمدتاً به منظور آرام‌سازی در افراد مضطرب به کار می­‌رفته است
تردیدی نیست که نوروفیدبک جایگاه رو به رشدی در پژوهش­‌ها یافته و البته کاربردهای بالقوه مختلفی نیز در عمل برای آن برشمرده شده که از مهم­‌ترین آنها می­‌توان اختلال بیش‌فعالی-نقص توجه (ADHD)، اوتیسم، صرع، اختلال یادگیری، اختلالات افسردگی و اضطرابی، و صدمه مغزی را نام برد. با این حال پرسش­‌های بی­‌جواب زیادی باقی است که نیازمند پژوهش است؛ به طور مثال، برای اجرای نوروفیدبک در درمان هر یک از اختلالات از کدام پروتکل اختصاصی باید استفاده کرد؟ چند جلسه نوروفیدبک باید اجرا شود؟ اثر درمان چه­ مدتی باقی می‌ماند؟ کدام مکانیسم دقیق مغزی دخیل است؟ و پرسش­‌های بسیار دیگر. ولی مهم­‌تر از همه این پرسش­‌ها در کار بالینی پزشکی، این است که آیا نوروفیدبک در هریک از اختلالات نام‌برده مؤثر است؟ و اگر مؤثر است آیا از نظر قابلیت به کارگیری مورد تأیید راهنماهای معتبر پزشکی است؟ و اگر هست، در مقایسه با روش­های دیگر در کدام جایگاه قرار دارد؟
به نظر می­‌رسد مطرح­‌ترین کاربرد بالینی نوروفیدبک به اختلال بیش‌­فعالی-نقص توجه (ADHD) مربوط است. با این همه، نتایج مطالعات در این مورد متناقض بوده و در مجموع، گاه اثربخشی نسبی و گاه عدم اثربخشی گزارش شده است. بررسی راهنماهای معتبر نیز نشان می­‌دهد که در آنها هنوز نوروفیدبک برای درمان اختلال بیش­‌فعالی- نقص توجه یا یک روش آزمایشی دانسته شده، یا فاقد شواهد کافی شمرده شده، یا اصولاً توصیه نشده، و یا اصلاً نامی از آن برده نشده است (در راهنماهای SIGN، NICE، شورای ملی سلامت و پژوهش پزشکی استرالیا، و انستیتوی ارتقای سیستم‌های بالینی). در بهترین حالت و با توجه به اثربخشی نسبی نوروفیدبک، برخی از محققان آن را به عنوان درمان کمکی و در مواردی که بهبودی کافی با درمان‌­های استاندارد بیماری فوق حاصل نشده یا عوارض جانبی درمان­‌های رایج قابل تحمل نبوده، توصیه کرده­‌اند؛ به هرحال، اجماعی در این مورد وجود ندارد. در مورد اوتیسم هم شواهدی از اثربخشی در برخی از مطالعات گزارش شده ولی بیشتر آنها از ناکافی بودن شواهد یا بی‌­اثر بودن حکایت می­‌کنند. در سایر موارد نام­‌برده شواهد کمتر از این و گاه متناقض بوده است. در مجموع، به کارگیری نوروفیدبک هنوز بیش از آن که جنبه بالینی داشته باشد و به عنوان یک راهکار درمانی دست اول قابل طرح باشد، در مرحله آزمایشگاهی است؛ هرچند ممکن است در آینده جایگاه مهم­‌تری بیابد
محدودیت­‌های نوروفیدبک
بروز عارضه جانبی خطرناک یا تهدید کننده با اجرای نوروفیدبک مطرح نیست و عوارض دیگری چون اضطراب، تحریک‌­پذیری و سردرد، عموماً کوتاه­‌مدت و گذرا هستند. با این وجود، به کارگیری نوروفیدبک دارای محدودیت­‌ها و دشواری­‌هایی است. به جز محدود بودن اَسنادِ نشان دهنده مؤثر بودن این روش، هزینه زیاد آن و لزوم تبحر و تجربه داشتن در به­‌کارگیری این ابزار از محدودیت­‌های آن است. به عبارتی، فقدان دانش و تجربه کافی در اجرا و تفسیر نتایج می­‌تواند به استفاده نادرست از اطلاعات حاصل از نوروفیدبک منجر شود. حتی اجرای درست نوروفیدبک و آشنایی کامل با این دستگاه، الزاماً به معنای توانایی تفسیر درست نتایج آن نیست. هم­چنین هنجارهای مربوط به این دستگاه مربوط به جامعه یا جوامعی است که این ابزار بر روی آن مورد تحقیق قرار گرفته و ممکن است با جمعیت هدف متفاوت باشد. به عبارتی، تطبیق این هنجارها پیش از به کارگیری آن در جمعیت هدف، ضروری است
نتیجه­‌گیری
نوروفیدبک روشی نوین برای پژوهش در حیطه فعالیت­‌های مغز و امیدی برای کنترل مشکلات رفتاری و روانی و ارتقای عملکرد مغز است. هم اکنون پژوهش­‌های مرتبط با آن به شدت در جریان است و ممکن است در آینده به نتایجی عملی برای ارتقای سلامت روان و کارکرد مغزی انسان بیانجامد. با این وجود، نتایج مطالعات بالینی که بتواند جایگاه درخوری برای نوروفیدبک در راهنماهای بالینی معتبر دست و پا کند، تا کنون متناقض یا غیر متقاعدکننده بوده است و از جنبه­‎‌های گوناگون نیاز به ادامه مطالعات و اجرای تحقیقات دقیق‌­تر و گسترده­‌تر به شدت احساس می‌­شود