چهاردهم فوریه روز عشاق یا “روز ولنتاین” نامگذاری شده است. ریشههای تاریخیش چندان روشن نیست و کسی درباره دلایل و انگیزههای واقعی پیدایش این روز چیز زیادی نمیدونه و اساسا ماهیتی ابهام برانگیز و اسرارآمیز داره طوریکه حتا ماهیت خود ولنتاین٬کشیشی که نام این روز و داستانش منسوب به اوست هم خود محل بحث و تردید بوده است.
در یونان باستان این روز تداعیگر ازدواج زئوس و هِرا (دو ربالنوع یونانی) و در دوران روم باستان مصادف با فستیوال لوپرکوس بود که هر دو به منزله نماد و بزرگداشتی از ازدواج و باروری بودند. برای اولین بار چهاردهم فوریه سال ۴۹۶ پس از میلاد بود که پاپ گالاسیوس به یابود کشیش شهید روم این روز رو رسما روز ولنتاین اعلام کرد. داستان هم بطور خلاصه این بود که کلادیوس امپراطور روم در سال ۲۷۰ پس از میلاد با این ادعا که ازدواج مردان اونها رو به سربازان ضعیفی تبدیل میکنه اعلام کرد ازدواج شهروندان جوان در سرتاسر روم غیرقانونی و ممنوع است. ولنتاین که در اون زمان ظاهرا اسقف کلیسای روم بوده با این اعتقاد مذهبی که ازدواج امری الهی است بطور مخفیانه زوجهای جوان رو به عقد هم در میاورد٬زوجهایی که البته گاهی سنشون تنها ۱۲ سال بود و نایب خدا بر زمین به نام نامی عشق پیوندشون رو شکلی رسمی میداد. نهایتا این ماجرا برملا میشه و ولنتاین زندانی و نهایتا گردن زده میشه. اما اینطور که گفته میشه قبل از گردن زده شدن عاشق دختر زندانبان میشه و ساعاتی پیش از مرگش نامهای عاشقانه برای دختر میفرسته که امضاش “از طرف ولنتاین تو” بوده و اینطوری شد که این روز شد روز عشاق یا روز ولنتاین.
اما دلیل نوشتن این مطلب چیز دیگریست.
به شکلی تصادفی به مقالهای علمی برخوردم که درباره ولنتاین بوده و قبل از اینکه ذهنتون بره سراغ عشق و عاشقی باید بگم که این مقاله اصلا هیچ ارتباطی به این داستانها نداره و در عوض ادعایی رو مطرح کرده که پیش از این جایی گفته نشده و یا اقلا خیلی کم شنیده شده: جناب ولنتاین علاوه بر اینکه پاسدار عشق بوده ظاهرا قدیس شفادهنده صرع هم بوده است.
بر اساس شواهد تاریخ صرع و درمانهاش به چهار هزار سال قبل بر میگرده. در اون زمان پزشکان باستان به درستی مغز رو باعث بروز تشنج و صرع میدونستن برای درمانش هم (طبیعتا به شکلی نادرست) از رژیمهای غذایی خاص و یا برخی انواع جراحی استفاده میکردن٬مثلا مصریها این مشکل رو در نتیجهی تسخیر فرد توسط شیطان (یا ارواح خبیثه) میدونستن و در نتیجه دست به سوراخ کردن جمجمهاش میزدن تا به این صورت اونها رو از مغزش خارج کنن؛ روشهایی اغلب پر درد و اساسا هم بینتیجه. واقعیت اما این بود که این باورها و روشها در عهد باستان نه تنها در میان پیشوایان مذهبی که حتا در میان اکثریت پزشکان اون دوره هم پذیرفته شده بود. پیدایش مسیحیت هم به نوبه خود تعابیر و تفاسیر مذهبی از صرع رو حمایت و نهادینه کرد٬نتیجه اینکه درمانهای مذهبی (و بعضا جادوگرانه) مقبولیتی عام یافت و رونق بیشتری پیدا کرد و این تا دوره رنسانس که اولین تلاشهای علمی برای توضیح صرع بعنوان نشانهای از یک بیماری جسمی (و نه مصیبت و عذابی الهی یا اخلاقی یا ماورالطبیعی) ادامه پیدا کرد.
در این مقاله صحبت از این شده که از قرن نهم میلادی مسیحیان در مناطق آلمانی زبان و انگلیسی زبان اروپا ولنتاین رو بعنوان قدیسی میدونستن که برای شفای صرع به او متوسل میشدند. نقاشیها و آثار هنری بسیاری که از اون دوره بجا مونده به شکل شگفتآوری بیانگر جزییات جالبتوجهی از حملات تشنجی در بیماران دچار صرع و نقش ولنتاین در درمان اونها هستند. این محققین با بررسی این آثار تلاش کردن تا در رابطه با نقش کلیسا و مذهب و هنر و شخص ولنتاین در مواجهه با صرع٬تفسیرهای تاریخی و فرهنگی قابل قبولی رو ارایه کنن.
در دوران قرون وسطی اختلال صرع بعنوان نوعی مجازات الهی برای رفتاری گناهکارانه شناخته میشد و در نتیجه قربانی کردن٬دعا٬دادن کفاره٬جنگیری و… بعنوان “درمان” اون در نظر گرفته میشد. در مسیحیت قدیسین به عنوان شاخصترین و مهمترین “شفادهندههای” بیماریهای شدید و مزمن (و نه فقط صرع) شناخته میشدن٬دلیلش هم ساده بود: بخاطر ارتباط بخصوصی که با خداوند داشتند بعنوان یک “میانجی الهی” برای درمان درد و رنج انسانی بحساب آورده میشدن. در برخی از این تصاویر بجا مانده از ولنتاین و نقش او در درمان این قبیل بیماریها میشه جنبههایی از جنگیری رو به این شکل دید که ارواح خبیثهی مرتبط با صرع بصورت شیطانی مجسم از دهان فرد بیمار در حال خارج شدن است. (تصویر پایین)
در منابع بجا مونده اسم ۴۰ قدیس شفادهنده مطرح شده که بین اونها ولنتاین معروفترین و مقبولترین فرد در میان مردم بود. نکته اینکه در واقع در منابع مختلف از دو قدیس بنام ولنتاین در این زمینه نام بردن٬یکی در باواریای آلمان و دیگری در سوئیس ولی به نظر میرسد هر دو در واقع یک نفر باشند.
اکثر کسانی هم که در این نقاشیها بعنوان بیمار به تصویر کشیده شدهاند مردانی از طبقات مختلف اجتماع هستند٬چه فرودستان و فقرا چه اغنیا و اشراف. هرچند که در دوران قرون وسطی زنان بیشتر در معرض اتهام جنگیری و همپیاله بودن با شیطان و ساحره بودن و… قرار داشتن٬ولنتاین با قدرت جنگیری و خروج ارواح خبیثه در هیبت یک منجی و قدیسی عالیقدر به تصویر کشیده شده است. کودکان هم البته در بسیاری از این نقاشیها بعنوان کسانی که دچار مشکل صرع بودند به تصویر کشیده شدهاند که البته ایده اولیهاش به زمان بقراط بر میگرده. به هر حال یک چیز روشنه: وقوع تشنج و صرع در افراد مختلف از هر سن و جنسیتی بویژه در دوران کودکی و طفولیت و تلاش برای درمانش بخوبی برای اونها شناخته شده بوده.
خلاصه اینکه هنرمندان اون دوره خیلی تلاش کردن تا این وضعیت و تلاش برای درمانش رو با جزییات هر چه بیشتری در افراد مختلف به تصویر بکشن و البته به نظر میاد موفق هم بودن و این مقاله پر از تصاویر مختلفی و جذابی از اون دوران و جناب ولنتاین و مواجههاش با این به اصطلاح “بیماری مقدس” است.
نهایتا هم اینکه بر حسب شواهد موجود جناب ولنتاین تنها قدیسی پاسدار عشق و عاشقی نبوده٬که به زعم خود قدیسی شفابخش بیماران دچار صرع هم بود.